۱۳۸۶ بهمن ۶, شنبه

جاده منتخب


دو جاده در جنگلی زردفام از یکدیگر جدا می شدند
و متاسفانه من قادر نبودم هر دوی آنها را دنبال کنم
پس برای انتخاب یکی ، مدتی طولانی ایستادم
و به امتداد آن ، تا جایی که چشمم کار می کرد نظر انداختم
تا جایی که در زیر نته های جنگلی پیچ می خورد و از نظر محو می شد
.
سپس دیگری را برگزیدم ، برای وضوح و زیبایی اش
و شاید به خاطر ادعای بهترش
چون آنجا علفزار بود و رهگذر می طلبید
گو این که هر دو رهگذران زیادی داشتند
و حقیقتا به یک اندازه لگدمال شده بودند
.
و هر دوی آنها آن روز صبح ، مانند هم آرمیده بودند
با برگهایی که هنوز جای هیچ رد پایی بر آنها نیفتاده بود
آه ، من اولی را به روز دیگری موکول کردم!
می دانستم که هر راهی به راه دیگر می رسد و این ادامه می یابد...
پس شک داشتم که هرگز فرصت برگشت داشت یابم.
.
پس : جایی سال ها و سال ها بعد
این جمله را با آهی آرامش بخش خواهم گفت:
دو جاده در جنگلی از هم جدا می شدند، و من –
من آن را که مسافر کمتری عبور کرده بود برگزیدم ،
و همین تمام دگرگونی های زندگیم را موجب شد.



رابرت فراست (1916)

۱۳۸۶ دی ۲۷, پنجشنبه

توصیه بزرگان

فکر کنم اینها توزندگیتون بتونه کمکتون کنه :

چیزی که فکر می کنید و چیزی که حس می کنید وچیزی که بوجود می آید ، همیشه یکی است .شما جهان خود را می سازید همانطور که در آن پیش می روید.

(چرچیل)

تخیل همه چیز است. تخیل جاذبه آینده زندگی است.

(آلبرت انیشتین)

با هرچه مقابله کنید ایستادگی می کند.

(کارل یون)

زندگی یهنی بالا رفتن از سربالایی ، نه پایین آمدن از آن.کسی که پایین می آید،زندگی را می بازد و آن که بالا می رود، زندگی را متحرکتر و پر نشاط تر می سازد.

(؟)

انسان بدرستی همان می شود که اغلب به آن فکر می کند.

(ارل نایتین گل)

با استعداد متوسط اما پشتکاری بیش از حد به هرچه بخواهید می رسید. پشتکار همیشه جایگزین استعداد شده است.

(با کستون)

آنچه مرا نکشد، قویترم خواهد ساخت

(نیچه)

راه زندگی راه گلها نیست بلکه راه خارهاست. پس باید پای قوی داشته باشیم تا براحتی از روی این خارها بگذریم.

(نیچه)

باید همچون فولاد باشیم تا هر زمان چکش مصیبت بر ما فرود آمد، نه تنها از بین نرویم بلکه با صدای بلند بخندیم.

(نیچه)

۱۳۸۶ دی ۲۳, یکشنبه

یک ضرب المثل آلمانی

یک ضرب المثل آلمانی میگه :
دوتا چیزهاتا هیچ وقت دست کسی نده 1-ماشینت 2-زنت

بسوزه پدر عطر و موسیقی

خدا نکنه که آدم با کسی یک رابطه خیلی نزدیک و خیلی خیلی عاطفی (روم نمیشه بگم عاشقانه)داشته باشه و که توی اون مدت طرف مقابلش یک عطر خاص به خودش می زده و بعد از مدتی طولانی بنا به دلایلی این رابطه بهم بخوره .بعد از گذشت مدتی با یک نفر دیگه برخورد کنید که از اون عطر به خودش زده باشه .چه حسی به شما دست میده ؟
تمام خاطرات اون دوران مثل یک فیلم از جلوی چشماتون رد نمیشه؟
تحملش خیلی سخت نه ؟
این موضوع در مورد یک موزیک خاص هم صادق .ولی امیدوارم که یک چنین موردی هیچ وقت برای شما اتفاق نیفته و همیشه عکسش براتون پیش بیاد (یعنی در حین بقا رابطتون با کسی) که این حالت خیلی شیرین.

۱۳۸۶ دی ۲۲, شنبه

HERO


حتما شما هم آهنگ "HERO" از Enrique Iglesiasرا گوش دادید.فکر کنم حدودا مال 8-9 سال پیش باشه . شاید تا حالا هزاران بار این آهنگ را گوش داده باشم ولی هرروز دوباره گوشش می کنم برام تازگی داره. یعنی ازش خسته نمی شم.هر آهنگ دیگه ای بود تا حالا برام خسته کننده شده بود.اصلا کلا کارش درسته .این آلبوم جدیدش هم که محشر"INSOMNIAC".مخصوصا آهنگ "Somebody`s Me"و "Tired Of Being sorry

HERO



Would you dance if I asked you to dance?

Would you run and never look back?

Would you cry if you saw me cryin'?

And would you save my soul tonight?

Would you tremble if I touched your lips?

Would you laugh?Oh please tell me this

Now would you die for the one you loved?Hold me in your arms tonight

I can be your hero baby

I can kiss away the pain

I will stand by you forever

You can take my breath away

Would you swear that you'll always be mine?

Or would you lie?Would you run and hide?

Am I in too deep?

Have I lost my mind?

I don't care, you're here tonight

[ I can be your hero,

babyI can kiss away the pain

I will stand by you forever

You can take my breath away

Oh, I just want to hold youI just want to hold you,

oh yeahAm I in too deep?

Have I lost my mind?

Well, I don't care, you're here tonight

I can be your hero, baby

I can kiss away the pain

I will stand by you forever

You can take my breath away

I can be your hero, baby

I can kiss away the pain

And I will stand by you forever

You can take my breath away

I can take your breath away

I can be your hero

.

مرفه بی درد



شما هم حتما از این عکس خوشتون میاد نه؟
هوای ابری ، کنار دریا ، یک اتومبیل 200 هزار دلاری ، یک خانم بلاند ناز و خوشگل و....
مگه آدم دیگه از زندگی چی میخاد.
خوب امتحان فردامونم که به علت برف و یخ بندون تعطیل شد.خیلی بد شد ،چون با این حساب باید تا آخر بهمن امتحان بدیم.کلی برنامه برای بعد از امتحانا داشتم که اینطوری عقب می افته.

۱۳۸۶ دی ۲۰, پنجشنبه

I am beautiful

I am beautiful
No matter what they say
Words can´t bring me down
I am beautiful
In every single way
Yes words can´t bring me down
So don´t you bring me down today

بهترین دوران زندگی

چند روز پیش از نزدیکی پارکی که توراه دبیرستانم بود رد می شدم،صبح بود کارهاما انجام داده بودما کارخاصی نداشتم هوای آفتابی و خوبی بود.با خودم گفتم خوبه به یادخاطرات گذشته برم تو پارک یه سری بزنم.خیلی وقت بود که اونجا نرفته بودم .پارک یه جایی بود که پشت مغازه های خیابون قرار داشتو به طور مستقیم از پیاده رو دید نداشت. وارد پارک شدم احساس خاصی بهم دست داد انگار دقیقا به گذشته برگشته بودم هر قدمی که بر می داشتم و به اطراف نگاه می کردم تک تک خاطراتی که تو اون قسمت از پارک داشتم زنده می شد،حتی بی اهمیت ترینشون .فرار از کلاسها و گذراندن وقت تو پارک ،متلک انداختن به دخترا،انتظار،روزهای ابری،تعطیل شدن دبیرستان و عبور از پارکو تو سر و مغز هم زدن تا رسیدن به ایستگاه اتوبوسو سوار اتوبوش شدن تا رسیدن به خونه که اونم برای خودش داستانی داشت.چیزی که بیش از همه آزارم می داد فکر کردن به دوستی های اون دوره بود.دوستی های پاک ، صادقانه و ساده ، قهر و آشتی کردن های چند دقیقه ای.ولی الان چی.بدتر از اون اینکه حتی همون دوستای قدیمی هم الان دیگه تغییر کردن.ای کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدم.

۱۳۸۶ دی ۱۹, چهارشنبه

امید

از گابريل گارسيا ماركز مي پرسند
اگه بخواي يه كتاب صد صفحه اي در مورد اميد بنويسي، چي مي نويسي؟
مي گه 99 صفحه رو خالي ميزارم. صفحه ي آخر سطر آخر می نویسم
امید آخرین چیزی است که می میرد

وصیت نامه مارکز گارسیا گابریل

اگر براي لحظه اي خداوند فراموش مي كرد كه من پير شده ام و به من كمي ديگر زندگي ارزاني مي داشت، شايد تمام آنچه را كه فكر مي كنم بازگو نمي كردم ، بلكه تأمل مي كردم بر تمام آنچه كه بازگو مي كنم. چيزها را نه بر مبناي ارزش آنها كه بر مبناي معناي آنها ارزش گذاري مي كردم. كم مي خوابيدم. بيشتر رؤياپردازي مي كردم، در حاليكه مي دانستم كه هر دقيقه اي كه چشمانمان را مي بنديم، 60 ثانيه نور را از دست مي دهيم.به رفتن ادامه مي دادم آن هنگام كه ديگران مانع مي شوند. بيدار مي ماندم آن هنگام كه ديگران مي خوابند. گوش مي دادم هنگامي كه ديگران سخن مي گويند و با تمام وجود از بستني شكلاتي لذت مي بردم.اگر خداوند به من كمي زندگي مي داد، به سادگي لباس مي پوشيدم، صورتم را به سوي خورشيد مي كردم و نه تنها جسم كه روحم را نيز عريان مي كردم.خداي من، اگر قلبي داشتم نفرتم را بر يخ مي نوشتم و منتظر طلوع خورشيد مي شدم. با اشك هايم گل هاي رز را آب مي دادم تا درد خارها و بوسه ي گلبرگهايشان را احساس كنم.خداي من، اگر كمي ديگر زنده بودم نمي گذاشتم روزي بگذرد بي آنكه به مردم بگويم كه چقدرعاشق آنم كه عاشقشان باشم. هر مرد و زني را متقاعد مي كردم كه محبوبان منند و همواره عاشق عشق زندگي مي كردم.به كودكان بال مي دادم امَا به آنها اجازه مي دادم كه خودشان پرواز كنند. به سلخوردگان مي آموختم كه مرگ نه در اثر پيري كه در اثر فراموشي فرا مي رسد.آه انسان ها، من اين همه را از شما آموخته ام. من آموخته ام كه هر انساني مي خواهد بر قلَه كوه زندگي كند بي آنكه بداند كه شادي واقعي ، دركِ عظمت كوه است. من آموخته ام زماني كه كودكي نوزاد براي اولين بار انگشت پدرش را در مشت ظريفش مي گيرد، براي هميشه او را به دام مي اندازد. من ياد گرفته ام كه انسان فقط زماني حق دارد به همنوع خود از بالا نگاه كند كه بايد به او كمك كند تا بر روي پاهايش بايستد. از شما من جيزهاي بسيار آموخته ام كه شايد ديگر استفاده ي زيادي نداشته باشند چرا كه زماني كه آنها را در اين چمدان جاي مي دهم، با تلخ كامي بايد بميرم.

۱۳۸۶ دی ۱۸, سه‌شنبه

سيزده نكته مهم زندگي از گابريل گارسيا ماركز


من با گوش دادن آهنگ " حیف واژه خیانت" از ام زیپر با گابریل گارسیا مارکز آشنا شدم.فکر می کنم اگه شمام اینها را بخونید خیلی خیلی می تونه تو زندگی بهتون کمک کنه
يك : دوستت دارم ، نه به خاطر شخصيت تو ، بلكه به خاطر شخصيتي كه من در هنگام بودن با تو پيدا مي كنم
دو : هيچ كس لياقت اشك هاي تو را ندارد و كسي كه چنين ارزشي دارد باعث اشك ريختن تو نمي شود
سه : اگر كسي تو را آن گونه كه مي خواهي دوست ندارد ، به اين معني نيست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد
چهار : دوست واقعي كسي است كه دست هاي تو را بگيرد ولي قلب تو را لمس كند
پنج : بدترين شكل دلتنگي براي كسي آن است كه د ر كنار او باشي و بداني كه هرگز به او نخواهي رسيد
شش : هرگز لبخند را ترك نكن . حتي وقتي ناراحتي . چون هر كس ممكن است عاشق لبخند تو شود
هفت : تو ممكن است در تمام دنيا فقط يك نفر باشي ، ولي براي بعضي افراد تمام دنيا هستي
هشت : هرگز وقتت را با كسي كه حاضر نيست وقتش را با تو بگذراند ، نگذران
نه : شايد خدا خواسته است كه ابتدا بسياري افراد نامناسب را بشناسي و سپس شخص مناسب را . به اين ترتيب وقتي او را يافتي بهتر مي تواني شكرگزار باشي
ده : به چيزي كه گذشت غم نخور ، به آن چه پس از آن آمد لبخند بزن
يازده : هميشه افرادي هستند كه تو را مي آزارند . با اين حال همواره به ديگران اعتماد كن و فقط مواظب باش كه به كسي كه تو را آزرده دوباره اعتماد نكني
دوازده :خود را به فرد بهتري تبديل كن و مطمئن باش كه خود را مي شناسي قبل از آن كه شخص ديگري را بشناسي و انتظار داشته باشي او تو را بشناسد
سيزده : زياده از حد خود را تحت فشار نگذار ، بهترين چيزها در زماني اتفاق مي افتد كه انتظارش را نداري